لواسان، بی خروشِ رودخانه و تاخت اسب ها دلگیر است

به گزارش آقای ابوالفضلی، ژیلا تقی زاده نویسنده، نمایشنامه نویس و نقاش، سال هاست که به قول خودش پایبند طبیعت زیبای لواسان شده و در این منطقه زندگی می نماید.

لواسان، بی خروشِ رودخانه و تاخت اسب ها دلگیر است

آقای ابوالفضلی - رها صدرایی: شمیرانات برای او فضایی دوست داشتنی است، آنقدر که هنوز هم گاهی در معابر آن پای پیاده راه می رود تا زیبایی های طبیعت و حتی صدای ساکنان منطقه را بشنود و بتواند آنها را از دریچه نگاه خود در آثار مکتوب و تصویری اش به کار برد.

قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

نخستین رمان او با نام جیبی پر از بادام و ماه در حال و هوای شمیران و مکان هایی نظیر جمشیدیه و امامزاده صالح(ع) شکل می گیرد. یکی از آخرین تابلوهایش نیز به نام غزال با نگاهی زیبایی شناسانه به طبیعت لواسان پرداخته است. صحبت با او مخاطب را به شمیرانی با چاشنی رؤیا سوق می دهد.

چه شد که تصمیم گرفتید فضای پرهیاهوی تهران را رها کنید و ساکن لواسان شوید؟

زمانی پدر و مادرم دوستانی در لواسان داشتند که گاهی با هم رفت و آمد داشتیم. بعدها ما هم به لواسان آمدیم و طبیعت زیبای آن ما را پابسته خودش کرد. لواسان آن روزها، با رودخانه ای خروشان و پرنده هایی که لابه لای درخت های میوه هیاهو راه می انداختند و اسب هایی که به تاخت، در دشت ها سر و یال پریشان می کردند، چشم انداز ای سحرانگیز داشت. ولی باید بگویم آن دشت ها، حالا ویلا و آپارتمان های چند طبقه شدند و لواسان مانده بی خروشی رودخانه و صدای دارکوب ها که دلگیر است.

نخستین رمان شما در فضای جمشیدیه نوشته شده است. چرا این منطقه خاص را انتخاب کردید؟ در حالی که معمولاً نویسندگان، طهران قدیم را در قسمت های مرکزی و جنوبی آن به تصویر می کشند.

خانه مادربزرگم، گوهرتاج بانو، برای ما بچه ها بهشت بود. خانه باغی با یک ساختمان قدیمی آجری و پنجره های شیشه رنگی و اتاق هایی که جان می داد برای ورجه و ورجه. با باغچه صیفی جات و گلکاری و حوضی در حیاط جلویی و نیز باغ بزرگ 2 طبقه ای در پشت خانه. بالا باغ قسمتی از خانه بود، پر از درخت های میوه که مدام از آنها بالا می رفتیم و می افتادیم.

این بهشت برای دوران پرشور کودکی، پر از راز و رمز و بازی ها و خاطراتی از نجات حیوانات زخمی و فرار از گزندها و افتادن در چاله چوله ها بود. فکر پر از تخیل و داستانسرای من زمانی بیشتر پوست باز می کرد که شب ها مادربزرگم مرا در دامنش می گرفت و برایم قصه می گفت. تاریکی باغ و صداها، مرا به سرزمین های وهم گونه می برد. همان احوالات مرا در نوجوانی به سمت هنر نقاشی کشاند و زمانی که دانشجوی رشته گرافیک شدم، مجال پیدا کردم که آن حال و هوا را در تصویرگری و نقاشی های فرا واقعگرایانه و از دیدکودکی تصویر کنم، که این روند تا امروز نیز ادامه دارد. این حال و هوا را در نخستین رمانم به نام جیبی پر از بادام و ماه به تصویر کشیدم که رویدادهایش ازحوالی جمشیدیه تا امامزاده صالح(ع) و بازار تجریش در تهران قدیم روایت شده است.

شما هم از کسانی هستید که گاهی فقط برای عکاسی یا یافتن سوژه برای نوشتن، قدم زنان در تجریش و دیگر منطقه ها شمیرانات راه بروید؟

بله. این را بگویم وقتی در تجریش راه می روم، صدای گفت وگوهای مردم و هیاهوی بازار هنوز برایم جذابیت دارد. مهم ترین بخش رمان دیگرم به نام کهنه رباط در فاصله میدان قدس تا دزاشیب می گذرد که شخصیت زن داستان به یاد بچگی ها، یکی یکی از مغازه های سابق آنجا مانند یک نانوایی و لحاف دوزی و سبزی فروشی یاد می نماید و لی لی کنان چون دختربچه ای پیش می رود.

چقدر اهل کوهنوردی و طبیعت گردی در شمیرانات هستید؟

در گذشته، زیاد. نه تنها در شمیرانات بلکه با یگ گروه اکوتور به منطقه ها محافظت شده زیست محیطی مانند میانکاله و روستای ابر و دشت خجیر می رفتیم. ولی حالا چندسالی است که پای راستم به علت شکستگی از طبیعت گردی محرومم نموده و فقط برایم مانده پیاده روی در منطقه علیا و سفلای لواسان. ولی خوبی اش این است که زمستان ها غزال ها وکل ها و میش ها برای غذایی که مأموران محیط زیست برایشان می ریزند تا پایین کوه می آیند و ما حتی خطوط کنار چشم هایشان را می بینیم که در تابلویی به نام غزال یکی از آنها را کشیدم؛ سرتا پا سفید در زمینه ای سیاه و تیره با روزنه ای پر نور در بالای سرش، شاید روزنه ای رو به امید.

اگر زمانی بخواهید دور از هیاهوی شهر و در شمیرانات به طبیعت پناه ببرید و از آن انرژی بگیرید، کجا را انتخاب می کنید؟

راستش من به قدری تجریش و شمیرانات را دوست دارم که جواب دادن به این سؤال برایم سخت است. به گمانم ارتفاعات دربند را انتخاب می کنم یا روستای برگ دنیا و حتی زرده بند.

***

غم انگیزترین اتفاق

سیل گلابدره در دوران جنگ تحمیلی، اتفاقی غم انگیزی بود اما تقی زاده آن را تلخ ترین حادثه شمیران معرفی می نماید و می گوید: بر اثر سیل چند نفر در پناهگاه زیرگذر گرفتار و کشته شدند. حالا پس از گذشت سال ها که آن زیرگذر تغییر کاربری داده هنوز هم نمی توانم آن واقعه را فراموش کنم و هر زمان چشمم به آنجا می افتد غصه دار می شوم.

تهدید طبیعت

ساخت وساز طبیعت شمیران را تهدید می نماید. تقی زاده نیز از این موضوع نگران است و می گوید: امیدوارم بی مراعاتی ها، ساخت وساز و البته این بحران کم آبی باعث نشود که طبیعت پر بار و هفت اقلیم سراسر ایران از جمله در شمیران بیش از این قربانی شوند. مرگ طبیعت غم انگیز است.

خواب هایی که تصویر می شوند!

تقی زاده سابقه فعالیت در حوزه طراحی صحنه و عروسک و بعلاوه نمایشنامه نویسی برای رادیو را هم در کارنامه هنری پربارش دارد. به صورت حرفه ای به نقاشی هم می پردازد و خودش در این باره می گوید: با اینکه تحصیلاتم در رشته گرافیک است، اما به نقاشی با فضاهای بچگانه و افسانه ای علاقه مند هستم. تکنیک کارم رنگ و روغن است و تمام نقاشی هایم فراواقع گرایانه یا سوررئال هستند. در واقع دوست دارم خواب ها، رویاها و داستان های کودکی را به تصویر بکشم.

-

نکته: ژیلا تقی زاده در دومین روز فروردین سال 1399 چشم از دنیا فرو بست.

*منتشر شده در آقای ابوالفضلی محله منطقه یک به تاریخ 1393/9/29

منبع: همشهری آنلاین

به "لواسان، بی خروشِ رودخانه و تاخت اسب ها دلگیر است" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "لواسان، بی خروشِ رودخانه و تاخت اسب ها دلگیر است"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید